شماره ١٣٣

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
ميفروشم راحت و عشق ستمگر ميخرم
ميدهم روز خوش و آسيب اختر ميخرم
اى که باز افکنده در تيغ گاه رغبتم
گر متاع غم بود بکشا که اکثر ميخرم
در سررشت من قبول شيوه انکار نيست
ساده لوحم هر چه بفروشند يکسر ميخرم
ترک جان تلخکامست و شکر خواب عدم
جام زهرى ميفشانم تنگ شکر ميخرم
او بخونم گرم و من زين شادمان کز شکر قتل
صدره ازوى خون خود در روز محشر ميخرم
نيست غم کز درد هجران شهپرم برخاک ريخت
اينک از جبريل شوقت باز شهپر ميخرم
هر متاعى کز نگاهش ميخرم در بزم وصل
مى نشينم گوشه وزخود مکرر ميخرم
عرفى آوردم متاعى ترازو گوغم کجاست
کان متاعى کس مخر با جان برابر ميخرم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید