شماره ١٧٢

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
گمان دارم که اين درد و تحمل ميکند کارى
بگو با گل که استغناى بلبل ميکند کارى
دل داناى شهر ما بکفرى بس تسلى شد
که باور داشت هرگز کان تزلزل ميکند کارى
بصلح دل چه گوشى صبر کن گر يار باز آيد
غم فرصت مخور کاينجا تعلل ميکند کارى
بهشتى پروران اى دل متاع هستئى بنما
که با بى همتان عرص تحمل ميکند کارى
دل بلبل بهر بادى هزاران راز مى فهمد
نه پندارى که ناز و عشوه گل ميکند کارى
اگر بامهر افزائى غرور افزايد اى سرکش
تغافل کن که با عرفى تغافل ميکند کارى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید