شماره ١٧٤

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
باميد عذر خواهان زنياز عذر خواهى
که مسوز بيش ازينم بگناه بيگناهى
طلبد بهار بوست ز نسيم صحبگاهى
سر آفتاب جويد زتو زيب کج کلاهى
ز فروغ آفتابم نبود منير بى تو
چو دو زلف تست يکسان شب و روزم از سياهى
تو بسهو گاه گاهى نگهت فتاده برمن
من ساده لوح با خود گله سنج گاهگاهى
مفروش ناز و عصمت قدحى شراب درکش
که بهشت شرم عصيان ز غرور بيگناهى
چه خوشست آنکه بينم بجفا بهانه خويش
که گهى بيادش آرم بزبان عذر خواهى
همه شب ببانگ بلبل زده در چمن پياله
چو نسيم گل زبستان دم صبح گشته راهى
بدل خراب عرفى بفرست دردى از او
که شکسته رنگ دردش بدعاى مرغ و ماهى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید