شماره ٣٠: از وصال يار داغ حسرت من تازه شد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
از وصال يار داغ حسرت من تازه شد
همچو صبح از مهر تابان قسمتم خميازه شد
تا تو رفتى برگ عيش باغ بى شيرازه شد
خنده گلهاى بيغم سر بسر خميازه شد
دل پريشان گشت تا شد دور ازان موى ميان
مى رود بر باد اوراقى که بى شيرازه شد
ديد تا طرف بناگوش و لب خندان تو
صبح بر خورشيد تابان تلخ چون خميازه شد
خاطرى فارغ ز فکر نوبهاران داشتند
داغ مرغان قفس از ديدن گل تازه شد
مى شود نام بزرگان از هنرمندان بلند
بيستون از تيشه فرهاد پرآوازه شد
ساحل درياى بى پايان بجز تسليم نيست
چاره حيرانى است حسنى را که بى اندازه شد
داشت از دندان مرا شيرازه اوراق حيات
ريخت تا دندان، کتاب عمر بى شيرازه شد
گرچه عرفى پرده ساز سخن را تازه کرد
اين نوا از خامه صائب بلندآوازه شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید