شماره ٦٥: بدعت برگرد سرگشتن گر از پروانه ماند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بدعت برگرد سرگشتن گر از پروانه ماند
دور گرديها زمعشوق از من ديوانه ماند
من که صد ميخانه مى کردم تهى در يک نفس
زان لب ميگون دهانم باز چون پيمانه ماند!
گريه ام در دل گره شد، ناله ام بر لب شکست
واى بر قفلى که مفتاحش درون خانه ماند
از گرفتارى به آسانى بريدن مشکل است
بلبل ما در قفس نه بهر آب و دانه ماند
عمر رفت و راز عشق از دل نيامد بر زبان
در حجاب لفظ کوته معنى بيگانه ماند
بعد ايامى که آمد دامن زلفش به دست
پنجه من خشک از حيرت چو دست شانه ماند
مرگ عاشق عمر جاويدان بود معشوق را
مد شمع از دفتر بال و پر پروانه ماند
از شراب جان ما صائب رگ خامى نرفت
گرچه چندين اربعين اين باده در ميخانه ماند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید