شماره ٩٥: لاله ها از پرتو رخسار او گلگون شدند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
لاله ها از پرتو رخسار او گلگون شدند
سروها از نسبت بالاى او موزون شدند
خنده بر خميازه صبح قيامت مى زنند
مى پرستانى که محو آن لب ميگون شدند
خرده بينانى که در دامان دل آويختند
چون سويدا مرکز پرگار نه گردون شدند
سير چشمانى که بوى آدميت داشتند
قانع از جنت به آن رخسار گندم گون شدند
خاکساران در هواى نيستى چون گردباد
جلوه اى کردند و آخر محو در هامون شدند
در بهار حشر چون برگ خزان باشند زرد
چهره هايى کز شراب بيغمى گلگون شدند
نظم عالم شد حجاب ديده حق بين خلق
يکقلم از خوبى خط غافل از مضمون شدند
زرپرستانى که تن دادند زير بار حرص
از گرانى زنده زير خاک چون قارون شدند
حکمت اندوزان عالم از خرابات جهان
قانع از مسکن به يک خم همچون افلاطون شدند
در فضاى لامکان اکنون سراسر مى روند
بيقرارانى که سنگ شيشه گردون شدند
رتبه ديوانگى را نسبتى با عقل نيست
آهوان خوش گردن از نظاره مجنون شدند
از ره سيلاب صائب رخت خود برداشتند
رهنوردانى که از قيد خودى بيرون شدند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید