شماره ١٥٢: محو جانان خويش را جانان تصور مى کند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
محو جانان خويش را جانان تصور مى کند
قطره خود را بحر بى پايان تصور مى کند
هر که در سرگشتگى ثابت قدم گرديده است
کوه را ابر سبک جولان تصور مى کند
سرو سيمين ترا ديده است هر کس در لباس
جان بى تن را تن بى جان تصور مى کند
باده جان بخش را مخمور در دلهاى شب
در سياهى چشمه حيوان تصور مى کند
هر که آتش زير پا دارد درين وادى چو برق
خار و خس را سنبل و ريحان تصور مى کند
حيرت ديدار روى هر که را با خود کند
عالمى را همچو خود حيران تصور مى کند
بس که در خون جگر غلطيده ام، نظارگى
هر سر موى مرا مژگان تصور مى کند
در تماشاى تو از بس کرده ام قالب تهى
هر که مى بيند مرا بى جان تصور مى کند
هر که چون صائب دلش گوهرشناس وقت شد
دم زدن را عمر جاويدان تصور مى کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید