شماره ١٥٩: عمر را کوته نفسهاى پريشان مى کند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
عمر را کوته نفسهاى پريشان مى کند
ختم قرآن را ورق گردانى آسان مى کند
خون حناى عيد باشد کشتگان عشق را
شمع بيجا گريه بر خاک شهيدان مى کند
عاشقان را اختيارى نيست در افشاى راز
عشق در دل کار اخگر در گريبان مى کند
سينه را دل چاک مى سازد به اميد وصال
پسته را شوق شکر در پوست خندان مى کند
باده را از بيخودان دست تعدى کوته است
سيل در معموره چون افتاد طوفان مى کند
مى شود از جلوه محشر دو بالا حيرتش
هر که را آن سرو خوش رفتار حيران مى کند
سينه هاى گرم مى گردد خنک از آه سرد
اين سفال تشنه را سيراب، ريحان مى کند
کجروى از مار راه تنگ بيرون مى برد
تنگدستى نفس کافر را مسلمان مى کند
از زليخاى جهان بگريز کاين بى آبرو
مصر را بر يوسف بى جرم، زندان مى کند
از تن آسانى شود هر کس که صائب خرقه پوش
پاى خواب آلود پنهان زير دامان مى کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید