شماره ١٦٤: گر چنين نشو و نما آن نخل موزون مى کند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
گر چنين نشو و نما آن نخل موزون مى کند
سرو را بار خجالت بيد مجنون مى کند
قرب و بعدى در ميان عاشق و معشوق نيست
قطره سير بحر در دامان هامون مى کند
چاره اى گر هست درد عشق را، بيچارگى است
اين گره را ناخن تدبير افزون مى کند
مى تواند از دل ما خار غم بيرون کشيد
هر که تيغ از پنجه خورشيد بيرون مى کند
وصل جاى اضطراب شوق نتواند گرفت
سيل در آغوش دريا ياد هامون مى کند
تاز زخم ما جدا شد خنجر او خون گريست
چون فتد ماهى به خشکى ياد جيحون مى کند
نيست غير از دست خالى پرده پوشى سرو را
بى سرانجامى چه با ياران موزون مى کند!
مى برى را خاطر آزاده اى بايد چو سرو
تنگدستى بيد را فى الحال مجنون مى کند
چين ابرو عاشقان را مى کند گستاختر
خضرکى ره را غلط از نعل وارون مى کند؟
هر که مى گويد به گردون از گرفتارى سخن
حلقه ديگر به زنجير خود افزون مى کند
اندکى دارد خبر از درد ارباب سخن
هر که صائب مصرعى چون سرو موزون مى کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید