آه افسوس از دل خونگرم ما گردد بلند
از شکست شيشه هر کس صدا گردد بلند
بوى خون مى آيد از فرياد دردآلود من
چون غبارى کز زمين کربلا گردد بلند
گوى چوگان فنا شد از تهى مغزى حباب
زود مى ريزد بنايى کز هوا گردد بلند
همت مردانه ما از دو عالم درگذشت
گرد اين تير سبکرو تا کجا گردد بلند
موجه بحر خطر گردد دعاى جوشنش
پايه تختى که از دست دعا گردد بلند
اهل دولت زيردستان را فرامش مى کنند
بر ندارد سايه خود چون هما گردد بلند
چنگ خاموشم ولى همدست اگر باشد مرا
ناله اى از هر سر مويم جدا گردد بلند
پيش راه حرص، پيرى چوب نتواند گذاشت
بيشتر دست طمعکار از عصا گردد بلند
مى فتد شور قيامت در ميان بلبلان
ناله پرشور صائب هر کجا گردد بلند