شماره ٢١٤: اى خط بيرحم ازان عارض دميدن زود بود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
اى خط بيرحم ازان عارض دميدن زود بود
آن گل نشکفته را ناديده چيدن زود بود
کشت اميد مرا مى داشت شرمش تازه رو
خون لعل آبدارش را مکيدن زود بود
زلف مشکين بود از ديوان رحمت آيتى
بر سر او بى تأمل خط کشيدن زود بود
دست بيداد سيه مستان بلند افتاده است
ورنه آن سيب زنخدان را مکيدن زود بود
چشم او را فرصت نظاره مى بايست داد
نرگس اين باغ را در خواب چيدن زود بود
داشت تسخير هزاران ملک دل را در نظر
چشم او را زهر ناکامى چشيدن زود بود
با دل صدپاره عشاق چندين کار داشت
شوخى مژگان او را آرميدن زود بود
بر گلستانى که از صد گل يکى نشکفته است
چون خزان افسون بيرحمى دميدن زود بود
از سر رغبت به حرف دادخواهان مى رسيد
حلقه انصاف در گوشش کشيدن زود بود
بر سر آن غمزه خونخوار در عين غرور
چون بلاى آسمان غافل رسيدن زود بود
در زمين سينه ها تخم محبت مى فشاند
خال او را در پناه خط خزيدن زود بود
خط ظالم برد از حد دل سياهى را برون
ورنه صائب از دل وحشى رميدن زود بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید