شماره ٢١٩: ياد ايامى که بزم عيش ما معمور بود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
ياد ايامى که بزم عيش ما معمور بود
مغز ما از نشأه مى پرده دار حور بود
شيشه مى نيم هوشى داشت از همصحبتان
روى مجلس در نقاب بيخودى مستور بود
لاله رويان را دل ما تشنه نظاره ساخت
آب اين سرچشمه آيينه گويا شور بود
قرب منزل نعل ما را بر سر آتش گذاشت
داشتيم آسايشى تا منزل ما دور بود
خاطر روشن در فردوس بر رويم گشود
قحط يوسف بود تا آيينه ام بى نور بود
آنچه ما چشم از حباب آب حيوان داشتيم
در حجاب پرده زنبورى انگور بود
آب لعل او زخط شد تيره، ورنه پيش ازين
صافى اين شهد، شمع خانه زنبور بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید