شماره ٢٩٥: زان رخ گلگون عرق ياقوت احمر مى شود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
زان رخ گلگون عرق ياقوت احمر مى شود
چون زمين افتاد قابل دانه گوهر مى شود
پيش بلبل جاى گل هرگز نمى گيرد گلاب
تشنه ديدار کى قانع به کوثر مى شود؟
پرتو منت کند دلهاى روشن را سياه
شمع را دست حمايت باد صرصر مى شود
حجت ناطق بود بر نارساييهاى شوق
نامه هرکس که محتاج کبوتر مى شود
از گرانجانان سبکروحان گرانى مى کشند
چون سبو از مى تهى گردد گرانتر مى شود
سفلگان را مى کند پيرايه دولت غيور
خويش را گم مى کند مومى که عنبر مى شود
لازم دولت بود نسيان، که چون سيراب شد
خضر غافل از لب خشک سکندر مى شود
با نگاه دور قانع شوکه مه با آفتاب
هر قدر نزديکتر گرديد لاغر مى شود
برگذشت خود ز دنيا غره کم شو کز گذشت
رشته را دلبستگى افزون به گوهر مى شود
مى دهد صائب حباب از پوچ گويى سر به باد
از دهن بستن دهان غنچه پر زر مى شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید