شماره ٣١٤: روح چون تن پرور افتد عاقبت تن مى شود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
روح چون تن پرور افتد عاقبت تن مى شود
آب در آهن چو لنگر کرد آهن مى شود
عشق چون خورشيد بر ذرات باشد مهربان
عيد پروانه است هر شمعى که روشن مى شود
ميوه شيرين اگر پيدا شود در سرو و بيد
عافيت پيدا درين فيروزه گلشن مى شود
تيره بختى کار صيقل مى کند با اهل دل
اختر آيينه روشندل ز گلخن مى شود
مى شود ابر بلا دست حمايت بر سرم
بر چراغ بخت من فانوس دامن مى شود
عشق شورانگيز غفلت را ز سر وا مى کند
بيقرارى خواب سنگين را فلاخن مى شود
گر کنم پهلو تهى صائب ز زاهد دور نيست
هر که با کودن نشيند زود کودن مى شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید