شماره ٣٨٩: غنى فيض از دل شب چون فقيران در نمى يابد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
غنى فيض از دل شب چون فقيران در نمى يابد
زظلمت آنچه يابد خضر، اسکندر نمى يابد
برآ از قيد خودبينى که در زندان آب و گل
کسى کز خود نپوشد چشم راه در نمى يابد
بود زير نگين ملک سليمان تنگدستى را
که غير از گوشه دل، گوشه ديگر نمى يابد
گهى در حلقه تسبيح و گه در قيد زنارم
کسى از رشته سر در گم من سر نمى يابد
سپند من مسلم چون تو اندجست ازين آتش؟
که دود من ره بيرون شد از مجمر نمى يابد
زسايل مى گشايد غنچه اميد همت را
نخندد شيشه سربسته تا ساغر نمى يابد
گشاد از بستگيهاجو، که تا غواص در دريا
نمى سازد نفس در دل گره گوهر نمى يابد
مجو سر رشته آسايش از دنياى پروحشت
که موج آسودگى در بحر بى لنگر نمى يابد
نباشد در مقام خويشتن قدرى هنرور را
که در دريا کسى بوى خوش از عنبر نمى يابد
به بى شرمى توان شد کامياب از چرخ مينايى
زدريا جز حباب شوخ چشم افسر نمى يابد
به شعر خشک صائب رام نتوان کرد خوبان را
که گوهر راه در گوش بتان بى زر نمى يابد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید