مگر قسمت مرا زان تيغ زخمى تازه مى گردد؟
که زخم کهنه ام بى بخيه از خميازه مى گردد
بساط پرتو خورشيد و مه برچيده خواهد شد
به اين دستور اگر حسن تو بى اندازه مى گردد
مکن از ماندگى انديشه، پا مردانه در ره نه
که از صدق طلب سنگ نشان جمازه مى گردد
زجمعيت پريشان مى شوم، سى پاره را مانم
زهم پاشيدن صحبت مرا شيرازه مى گردد
مکن زنهار دور از آستان خويش صائب را
که از بلبل گلستان صاحب آوازه مى گردد