شماره ٤٩٦: تماشاى بتان از چشم خون بسيار مى آرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
تماشاى بتان از چشم خون بسيار مى آرد
نگاه گرم آخر آه آتشبار مى آرد
نيم طوطى که با آيينه باشد روى حرف من
مرا چشم سخنگو بر سر گفتار مى آرد
در آن گلشن که من دست تصرف در بغل دارم
گل از شوخى شبيخون بر سر دستار مى آرد
مبر ز اندازه بيرون صحبت ياران يکدل را
که صحبت چون مکرر شد ملالت بار مى آرد
زمين ريگ بوم حرص سيرابى نمى داند
قناعت مرد را آبى به روى کار مى آرد
به زير گنبد دستار آخر پهن شد زاهد
تعين بر سر آدم بلا بسيار مى آرد
نفس فهميده زن تا برخورى از زندگى صائب
که خرج بى تأمل تنگدستى بار مى آرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید