شماره ٥١٨: اگرچه هر گلى زين گلستان جاى دگر دارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
اگرچه هر گلى زين گلستان جاى دگر دارد
بهم غلطيدن گلها تماشاى دگر دارد
زکوکو گفتن قمرى چنين معلوم مى گردد
که نعل طوق در آتش زبالاى دگر دارد
زنبض بيقرارش مى توان دريافت اين معنى
که در مدنظر اين موج درياى دگر دارد
در اين صحراى پروحشت نفس را راست چون سازد؟
که صيد وحشى من رو به صحراى دگر دارد
چرا زين خانه دلگير بيرون پاى نگذارد؟
اگر غير از دل آن جان جهان جاى دگر دارد
اگرچه از تماشا گوهر عبرت به دست افتد
نظر پوشيدن از دنيا تماشاى دگر دارد
مرا از مستى سرشار چشم يار روشن شد
که اين پيمانه زير پرده ميناى دگر دارد
به حرف و صوت از آيينه چون طوطى نيم قانع
کز آن آيينه سيما دل تمناى دگر دارد
زمن پوشيده با اغيار مى گردي، نمى دانى
که از هر داغ، عاشق چشم بيناى دگر دارد
به فکر سينه دل در زلف مشکينش کجا افتد؟
که در هر حلقه اى دام تماشاى دگر دارد
به سنگ کودکان مجنون از ان تن مى دهد صائب
که در کهسار سيل تند غوغاى دگر دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید