شماره ٥٧١: زبيتابان کجا آن مست بى پروا خبر گيرد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
زبيتابان کجا آن مست بى پروا خبر گيرد؟
سپند ما مگر زان آتشين سيما خبر گيرد
زاحوال هواداران مشو غافل زبسيارى
که از هر ذره خورشيد جهان آرا خبر گيرد
غم عقبى نگردد گرد دل آزاد مردان را
که از دنيا خبر دارد که از دنيا خبر گيرد؟
زمشت خار ما اى ابر رحمت سرگران مگذر
که با آن کثرت از هر موجه اى دريا خبر گيرد
نه از قاصد شکايت نه زمرغ نامه بردارم
که از خود بيخبر گردد کسى کز ما خبر گيرد
به پاى مرغ مى خارد سر شوريده خود را
زخار پا کجا مجنون بى پروا خبر گيرد؟
شود گردکسادى سرمه انصاف گوهر را
مگر در عهد خط آن ظالم از دلها خبر گيرد
سپردارى کند از موم سبز آيينه خود را
گر آن آيينه رو از طوطى گويا خبر گيرد
زبيدردى به فکر دردمندان کس نمى افتد
مگر ما از دل افگار و دل از ما خبر گيرد
بغير از گردباد امروز در دامان اين صحرا
که را داريم ما سرگشتگان کز ما خبر گيرد؟
زخونگرمان درين محفل نمى يابيم دلسوزى
مگر خونابه اشک از کباب ما خبر گيرد
دم جان بخش آخر کار خود را مى کند صائب
اگر عيسى زبيماران به استغنا خبر گيرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید