شماره ٥٧٧: سخن رنگ اثر از سينه افگار مى گيرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
سخن رنگ اثر از سينه افگار مى گيرد
نسيم ساده دل بوى گل از گلزار مى گيرد
تماشاى رخش در پرده مى کردم، ندانستم
که اين آيينه از آب گهر زنگار مى گيرد
که در بيرون در مانده است کامشب بوستان پيرا
به جوش لاله و گل رخنه ديوار مى گيرد؟
فريب عقل خوردم، دامن مستى رها کردم
ندانستم که اينجا محتسب هشيار مى گيرد
درخت بى ثمر بارست بر دل، سرو اگر باشد
جهان را زود دل از مردم بيکار مى گيرد
به آه و ناله گفتم دل تهى سازم، ندانستم
که عشق اول زبان زين لشکر خونخوار مى گيرد
اگرچه شبنم اين بوستانم در عزيزيها
غبار خاطر من رخنه ديوار مى گيرد
رگ خوابى که مى داند کمند عيش بيدردش
دل بيدار عاشق رشته زنار مى گيرد
پذيراى نصيحت نيست دل اهل تنعم را
چو کاغذ چرب باشد نقش را دشوار مى گيرد
خيانتهاى پنهان مى کشد آخر به رسوايى
که دزد خانگى را شحنه در بازار مى گيرد
زجوش لاله پروا نيست سيل نوبهاران را
کجا خون دامن آن سرو خوش رفتار مى گيرد؟
چه آتش بود عشق افکند در خرمن مرا صائب؟
که جوش مغز هر دم از سرم دستار مى گيرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید