علايق دامن آزاده ما را نمى گيرد
کمند رشته مريم مسيحا را نمى گيرد
کجا مجنون ما گستاخ گيرد دامن ليلي؟
که از پاس ادب دامان صحرا را نمى گيرد
مرا ترساند از زخم زبان ناصح، نمى داند
که خس دامان سيل دشت پيما را نمى گيرد
مشو غافل زپاس وقت اگر آسودگى خواهى
که خواب روز جاى خواب شبها را نمى گيرد
ندارد آرزو ره در دل آزاده ام صائب
زمين پاک من نخل تمنا را نمى گيرد