شماره ٥٩٧: زپا عشاق را آن نرگس مستانه اندازد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
زپا عشاق را آن نرگس مستانه اندازد
زهى ساقى که عالم را به يک پيمانه اندازد
نمى گيرد به دندان پشت دست خود سبکدستى
که پيش از سيل رخت خود برون از خانه اندازد
نه اى گر مرد عشق از حلقه عشاق بيرون رو
که آن شمع آتش از پروانه در پروانه اندازد
چو اوراق خزان بلبل به روى يکديگر ريزد
به هر گلشن که دست آن شاخ گل مستانه اندازد
تو چون بيرون روى از انجمن، شمع گران تمکين
به جان بى نفس خود را برون از خانه اندازد
حجاب عشق تا برجاست از عاشق چه مى آيد؟
گرفتم خويش را در خلوت جانانه اندازد
درين بحر گران لنگر حبابى مى شود واصل
که از سر خرقه خود را سبکروحانه اندازد
گرفتارى عنان از دست بيرون مى برد، ورنه
مرا در دام هيهات است حرص دانه اندازد
زخورشيد بلند اقبال او صائب عجب دارم
که پرتو بر در و ديوار اين ويرانه اندازد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید