شماره ٦٢٩: غبار تيره بختى از دهان شکوه مى خيزد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
غبار تيره بختى از دهان شکوه مى خيزد
به قدر شق سياهى از زبان خامه مى ريزد
بر آن عاشق سرشک شمع آب زندگى گردد
که چون پروانه بيباک از آتش نپرهيزد
همان سرگشته چون موج سرايم در بيابانها
به جاى سبزه خضر از رهگذر من اگر خيزد
اميد دستگيرى دارم از رهبر در آن وادى
که خار از سرکشى در دامن رهرو نياويزد
غرور زهد آن روز از سر زاهد رود بيرون
که از اشک ندامت آب بر دست سبو ريزد
زشرم آن تبسمهاى شرم آلود جا دارد
که شکر خند گل در آستين غنچه بگريزد
ز آه آتشين در پرده دل مى زنم آتش
چو بينم شمع در بال و پر پروانه آميزد
نظر بر صبح دارد گريه شبخيز من صائب
که انجم تخم خود را در زمين پاک مى ريزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید