شماره ٦٤١: کجا بى باده زنگ از خاطر اندوهگين خيزد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
کجا بى باده زنگ از خاطر اندوهگين خيزد؟
چسان اين سبزه خوابيده بى آب از زمين خيزد؟
به عزم رقص چون از جاى خود آن نازنين خيزد
فلک از پاى بنشيند قيامت از زمين خيزد
حجاب نور طى کردن بود مشکلتر از ظلمت
نخواهم زلف مشکين زان عذار شرمگين خيزد
که دارد پاى بيرون رفتن از بزمى که نتواند
سپند خال از حيرت زروى آتشين خيزد
کمان آسمانها نرم شد از گرمى آهم
ندانم کى ترا اى سنگدل چين از جبين خيزد
به آه از سينه عاشق نگردد کم غبار غم
چه گرد از دامن صحرا به باد آستين خيزد؟
سر عيسى زفيض دامن مريم فلک سا شد
نهالى کز زمين پاک خيزد اين چنين خيزد
به آبم راند لعل آبدار او، ندانستم
که جاى سبزه نيش از جويبار انگبين خيزد
فريب حرف لطف آميز آن ياقوت لب خوردم
ندانستم که صد نقش مخالف زين نگين خيزد
دميد از آتش ابراهيم را گر سنبل و ريحان
ترا از آتش رخسار دود عنبرين خيزد
زتردستى به چشم آيينه را عالم سيه گردد
به مى کى زنگ کلفت از دل اندوهگين خيزد؟
زقطع زلف اميد رهايى داشتم صائب
ندانستم که چون خط دلربايى از کمين خيزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید