شماره ٦٧٠: که با قد دو تا از مرگ غافل مى تواند شد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
که با قد دو تا از مرگ غافل مى تواند شد؟
که ايمن زير اين ديوار مايل مى تواند شد؟
درين بستانسرا هر برگ سبزى را که مى بينى
اگر بر خويش پيچد غنچه دل مى تواند شد
شتاب آلودگى دارد ترا در راه در منزل
تو گر آهسته باشى راه منزل مى تواند شد
زروى صدق اگر سايل به دامان شب آويزد
چه مستغنى زدامان وسايل مى تواند شد
چوماه نو اگر پنهان نسازد نقص خود سالک
به اندک فرصتى چون بدر کامل مى تواند شد
مبر زنهار زير خاک با خود اين کف خون را
اگر گلگونه شمشير قاتل مى تواند شد
زهى خجلت که گرديدى زمين گيراز گرانجانى
در آن دريا که خار و خس به ساحل مى تواند شد
بقا شرط است در دلبستگى ارباب بينش را
نظر مگشا به هر نقشى که زايل مى تواند شد
زفکر صبح شنبه طفل در آدينه مى لرزد
که از انديشه انجام غافل مى تواند شد؟
غضب ديوانگى و بردبارى عاقلى باشد
چرا ديوانه گردد هر که عاقل مى تواند شد؟
زهى غفلت که در زندان گوهر لنگر اندازد
به دريا قطره آبى که واصل مى تواند شد
نمى دانم کجا مى باشد از حيرت دلم صائب
خوشا چشمى که از دنباله دل مى تواند شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید