شماره ٦٩٨: کيم من تا سليمان ميهمان خوان من باشد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
کيم من تا سليمان ميهمان خوان من باشد؟
دل خود مى خورد مورى اگر مهمان من باشد
من و همصحبتى در خلد با زاهد، معاذالله
که در هر جا گرانجانى بود زندان من باشد
گر از دست تهى آتش بر آرم چون چنار از خود
از ان خوشتر که چشمى در پى سامان من باشد
اگر مستلزم خوارى شود همت نمى خواهم
چرا آزاده اى شرمنده احسان من باشد؟
به مقصد مى رسانم بى کشاکش راست کيشان را
کمان چرخ اگر در قبضه فرمان من باشد
درين کاشانه شش گوشه من آن شهد بى نيشم
که عيش مردمان شيرين زکسر شان من باشد
که دارد تاب آميزش، که شادى مرگ مى گردم
خيال وصل او در خواب اگر مهمان من باشد
ندارد غنچه دلگير من سامان خنديدن
اگر از زعفران خار و خس بستان من باشد
من از انديشه ترتيب ديوان فارغم صائب
که لوح سينه روشندلان ديوان من باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید