نگاه نرگس نيلوفرى خونخوار مى باشد
بلاى آسمانى سخت بى زنهار مى باشد
دهان چون شيشه پرخنده است پاى خم نشينان را
خوشا کبکى که در دامان اين کهسار مى باشد
دل از صد رهگذر باشد پريشان سبحه داران را
حواس جمع را شيرازه از زنار مى باشد
عنان نشأه را پيچد لباس عاريت بر هم
خوشا مستى که در ميخانه بى دستار مى باشد
غنيمت دان در آن کنج دهن آن خال مشکين را
که در دوران خط اين نقطه بى پرگار مى باشد
بلا گردان به قدر حسن باشد هر جمالى را
که نيل چشم زخم ميکشان هشيار مى باشد
عنان برق را ابر سيه صائب نمى گيرد
نماند در جگر آهى که آتشبار مى باشد