شماره ٧: گريان ز کوى او دل ما مى رود برون

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
گريان ز کوى او دل ما مى رود برون
زين باغ، آب رو به قفا مى رود برون
رفتى و رفت روشنى از چشم و دل مرا
با ميهمان ز خانه صفا مى رود برون
گر درد استخوان رود از مغز بوريا
درد از دل شکسته ما مى رود برون
بر رنگ و بوى عالم امکان مبند دل
کز دست همچو رنگ حنا مى رود برون
بلبل چگونه بال گشايد درين چمن
کز جوش گل نسيم صبا مى رود برون
دل را نجات داد ز زندان جسم، عشق
خون مشک چو شود ز ختا مى رود برون
يک ساعت است گرمى هنگامه هوس
زود از سر حباب هوا مى رود برون
از سختى زمانه شود چرب نرم دل
نخوت به استخوان ز هما مى رود برون
اين رعشه اى که در تن ما پى فشرده است
زود اين کمان ز قبضه ما مى رود برون
آرام نيست موى بر آتش فکنده را
از زلف پيچ و تاب کجا مى رود برون
از رهروان عشق مجوييد کجروى
کى راست ز تير قضا مى رود برون؟
سهل است اگر به باد رود نقد جان ما
قارون ز کوى عشق گدا مى رود برون
صائب ز هر طرف که صدايى شود بلند
از خود دل رميده دل مى رود برون



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید