شماره ٤٤: روز چگونه شب شود، زلف گشا که همچنين

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
روز چگونه شب شود، زلف گشا که همچنين
صبح سفيد چون شود، خنده نما که همچنين
سيل چسان روان شود، جلوه نما که همچنين
فتنه بلند چون شود، خيز ز جا که همچنين
هر که در بهشت را گويد وا شود چسان
لطف نما و باز کن بند قبا که همچنين
هر که بپرسدت گره از دل تنگ عاشقان
باز چگونه مى شود، لب بگشا که همچنين
هر که بگويدت که شب صبح اميد چون شود
زلف ز روى همچو مه دورنما که همچنين
هر که بپرسدت که چون آينه صيقلى شود
باز کن از جبين گره بهر خدا که همچنين
هر که بپرسدت که گل مايل خار چون شود
مست به دوش عاشقان تکيه نما که همچنين
هر که بپرسدت که چون مهر طلوع مى کند
جام صبوح خورده از خانه برآ که همچنين
گفت ز غيب چون رسد روزى روح، سايلى
کرد تبسم آن لب روح فزا که همچنين
عمر دوباره گفتمش چون به کسى دهد قضا؟
داد به دست خواهشم زلف دوتا که همچنين
گفتم دور چون شود آهوى وحشى از نظر؟
رفت و نديد يک نظر جانب ما که همچنين
خواهى اگر ادا کنى حق وفاى عاشقان
نيمشبى به کلبه ام مست درآ که همچنين
گفت کسى که چون بود ساز شکسته را صدا؟
صائب دلشکسته شد نغمه سرا که همچنين



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید