شماره ٥٤: دلنشين افتاده است از بس که خط و خال او

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
دلنشين افتاده است از بس که خط و خال او
ريشه در آيينه چون جوهر کند تمثال او
حيرت آن روى آتشناک مهر لب شده است
ورنه صد فرياد دارد هر سپند خال او
صورت ديوار مى آيد به جان بى نفس
وقت بيرون آمدن از خانه در دنبال او
نيست چون تير کمان سخت بر گرديدنش
مى دود هر کس ز خود بيرون به استقبال او
دور باش ناز او از بس غيور افتاده است
سايه مى آيد به ترس و لرز از دنبال او!
مى توان از نقش پاى او شنيدن بوى خون
بس که گرديده است چون عاشقان پامال او
روى خوبان دگر از باده رنگين گر شود
چهره مى مى شود لعلى ز رنگ آل او
در مقام دلبرى ساکن تر از مرکز بود
گر چه آتش زير پا دارد ز عارض خال او
قامت او گر به اين عنوان کند نشو و نما
زود خواهد گشت طوق قمريان خلخال او
مى کند چندين دل آشفته را گردآورى
صائب از هر حلقه اى زلف پريشان حال او



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید