مى خورد خون فراغت تشنه آزار تو
دست از دست مسيحا مى کشد بيمار تو
نيم جانى داشتم نزديک لب آورده ام
بر سر حرف است اگر شيرينى گفتار تو
بر سر اقبال با هم گفتگوها کرده اند
سايه بال هما با طره دستار تو
سرو مى ترسم که بال قمريان را بشکند
سخت مى پيچد به خود از غيرت رفتار تو
صائب اين طرز سخن را از کجا آورده اي؟
خنده بر گل مى زند رنگينى اشعار تو