تا کرد تيغ غمزه حمايل نگاه تو
شد سرمه گوشه گير ز چشم سياه تو
ما امتحان دشنه الماس کرده ايم
از يک سرست با مژه کينه خواه تو
يادم ز جلوه هاى قد يار داده اى
اى کبک خوش خرام سر ما و راه تو
در چشم شور حشر نمک کرد انتظار
در پرده تا به چند نشيند نگاه تو؟
اى شاخ گل ببال که با اين غرور حسن
گل کج نديده است به طرف کلاه تو
صائب به هوش باش مبادا دل شبى
آتش به خرمنى بزند برق آه تو