شماره ١٧٥: در دل از نادان فزون صاحب هنر دارد گره

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
در دل از نادان فزون صاحب هنر دارد گره
سرو موزون از درختان بيشتر دارد گره
در گلستان جهان هر لاله رخسارى که هست
از غم عشق تو آهى در جگر دارد گره
در گرفتارى حلاوت هاى عالم مضمرست
نى به هر بندى جدا تنگ شکر دارد گره
بس که مى پيچم دل شبها به ياد زلف او
هر رگم از رشته تب بيشتر دارد گره
از دو ناخن گر گره وا مى شود، چون از صدف
بر جبين خويشتن دايم گهر دارد گره؟
آه سردى از لب هر کس که مى گردد بلند
آفتابى در ته دل چون سحر دارد گره
رشته نگسسته باشد بى گره، چون اشک من
نگسلد هر چند از هم بيشتر دارد گره؟
نيست جاى پرفشانى تنگناى آسمان
ورنه دل در سينه چندين بال و پر دارد گره
تا شدم از غنچه خسبان، شد پر از گل دامنم
در گشاد کارها دست دگر دارد گره
چون گشايد کار من زان در که دربانش ز منع
از دم عقرب بر ابرو بيشتر دارد گره
از سبک مغزى به فرقش تيغ مى بارد مدام
بر جبين خويش هر کس چون سپر دارد گره
يک گره افزون نباشد رشته زنار را
سبحه تزوير از صد رهگذر دارد گره
ريخت چون برگ خزان از عقده دل ناخنم
حرف پوچ است اين که از ناخن خطر دارد گره
در تلاش رشته کار من بى دست و پا
با همه بى دست و پايى بال و پر دارد گره
قرب حق در قبض بيش از بسط عارف را بود
با گهر در رشته پيوند دگر دارد گره
عقده زود از جبهه اهل کرم وا مى شود
از حباب پوچ درياى گهر دارد گره
نيست ممکن سربرآرد از گريبان گهر
رشته از کوتاه بينى تا به سر دارد گره
نيست صائب دلخراشى کار اشک صافدل
ورنه در هر قطره اى صد نيشتر دارد گره



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید