شماره ١٧٩: دل ز غفلت چون خودآرايان به رنگ و بو منه

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
دل ز غفلت چون خودآرايان به رنگ و بو منه
چون گل از هر شبنمى آيينه بر زانو منه
نام خود را کوهکن کرد از سبکدستى بلند
دست خود بر روى هم اى آهنين بازو منه
بستر بيگانه را هر تار، مار خفته اى است
جز به خاک اى زاده خاک سيه پهلو منه
جوهر بيگانه اى اين تيغ را در کار نيست
بندى از چين جبين هر لحظه بر ابرو منه
برنمى دارد شراکت، حسن يکتا آمده است
چشم بگشا نام ليلى را به هر آهو منه
بلبلان را دل به دست آور به شکرخنده اى
از خجالت غنچه آسا دست خود بر رو منه
پاس وقت صحبت نازک خيالان را بدار
بى طلب در خلوت ارباب معنى رو بنه
نبض جان را نيست جز دست مسيحا محرمى
شانه اى غير از دل صدچاک بر گيسو منه
شيرمردان را کمى صائب فزونى جسته اند
رتبه خود را برابر با سگ آن کو منه



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید