شماره ١٩٠: که يارب گرم در رخسار آن نازک ميان ديده؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
که يارب گرم در رخسار آن نازک ميان ديده؟
که آن موى کمر چون موى آتش ديده پيچيده
مهياى دعا شو چون روان شد اشک از ديده
که نقش مهر گيرد خوب کاغذهاى نم ديده
خموشى پرده پوش عيب باشد بى کمالان را
ز بيداران بود در زير دامن پاى خوابيده
کمال ناقصان در شهرت بى عاقبت باشد
کز انگشت اشارت ماه نو بر خويش باليده
به آزادى ز تاراج خزان سالم توان جستن
که سرسبزست دايم سرو از دامان برچيده
مکن گردنکشى با خلق اگر از هوشيارانى
که فيل مست گردون چون ترا بسيار ماليده
اگر صد سال سالک چون فلک گرد جهان گردد
نگردد تا به گرد خود، نمى گردد جهان ديده
نگردد سنگ راه فکر رنگين دورى منزل
حنا يک شب به هندستان رود با پاى خوابيده
به موزونى علم نتوان شدن صائب به آسانى
که بهر مصرعى يک عمر خود بر خود سرو پيچيده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید