شماره ١٩٢: خنکى در اسد از مهر جهانگير مخواه

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
خنکى در اسد از مهر جهانگير مخواه
نفس سرد ز کام و دهن شير مخواه
ناخن عقده گشايى ز گره چشم مدار
فتح باب دل ازين عالم دلگير مخواه
هست در قبضه تقديرگشاد دل تنگ
حل اين عقده ز سرپنجه تدبير مخواه
حرص را گرسنه چشمى شود از نعمت بيش
هيچ نعمت ز خدا جز نظر سير مخواه
طلب عافيت از عالم پرشور مکن
نکهت ناف غزال از دهن شير مخواه
ديده شور بود لازم شيرينى رزق
باش خرسند به تلخي، شکر و شير مخواه
سپر انداختن اينجا زره داودى است
نصرت از پشت کمان و دم شمشير مخواه
نيست در ديده حيرت زدگان نقش دويى
غير يک صورت از آيينه تصوير مخواه
همت پير برد کار جوان را از پيش
بى کمان قطع ره از بال و پر تير مخواه
جاى شکرست چو شد قبض مبدل با بسط
خونبهاى شکر اى ساده دل از شير مخواه
دامن دولت جاويد نگه داشتنى است
خط آزادى ازان زلف چو زنجير مخواه
چه سعادت به ازين است که خون مشک شود؟
خونبهاى دل ازان زلف گرهگير مخواه
رحم زنهار ازان غمزه خونخوار مجو
غير تکبير فنا از دم شمشير مخواه
مرشدى نيست به از ترک علايق صائب
از جهان چشم بپوشان، نظر از پير مخواه



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید