شماره ١٩٤: يارب آشفتگى زلف به دستارش ده

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
يارب آشفتگى زلف به دستارش ده
چشم بيمار بگير و دل بيمارش ده
تا به ما خسته دلان بهتر ازين پردازد
دلى از سنگ خدايا به پرستارش ده
چاک چون صبح کن از عشق گريبانش را
سر چو خورشيد به هر کوچه و بازارش ده
از تهيدستى حيرت زدگان بى خبرست
دستش از کار ببر راه به گلزارش ده
مى برد سرکشى و ناز ز اندازه برون
همچو سرو از گره خاطر خود بارش ده
سرمه خواب ازان چشم سيه مست بشو
شمع بالين ز دل و ديده بيدارش ده
تا به خونابه کشان بهتر ازين پردازد
چندى از خون جگر ساغر سرشارش ده
تا مگر باخبر از صورت حالم گردد
به کف آيينه اى از حيرت ديدارش ده
آن بت سنگدل از پيچش ما بى خبرست
پيچ و تابى به رگ و ريشه چو زنارش ده
نيست از سنگ دلم، ورنه دعا مى کردم
کز نکويان به خود اى عشق سروکارش ده
صائب اين آن غزل مرشد روم است که گفت
اى خداوند يکى يار جفاکارش ده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید