شماره ٢٢٦: در دل چو غنچه چند کنى رنگ و بو گره؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
در دل چو غنچه چند کنى رنگ و بو گره؟
واکن به ناخن از دل پرآرزو گره
جز تيغ آبدار درين روزگار نيست
آبى که تشنه را نشود در گلو گره
وقت است شق چو نار شود پوست بر تنم
از بس شده است در دل من آرزو گره
بيهوده شاخ گل همه تن دست گشته است
نتوان زدن به بال و پر رنگ و بو گره
بى ابر دامن صدفش پرگهر شود
از غيرت آن کسى که کند آبرو گره
در عين وصل باخبر از حسرت من است
هر تشنه را که آب شود در گلو گره
از هجر و وصل نيست گشايش دل مرا
چون گوهرست قسمت من از دو سو گره
راه سلوک تنگتر از چشم سوزن است
تا کى زنى به رشته جان ز آرزو گره؟
صائب هزار عقده دل باز مى شود
گر وا شود ز جبهه آن تندخو گره



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید