شماره ٢٧٢: گر به چشم پاک در صنع الهى بنگرى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
گر به چشم پاک در صنع الهى بنگرى
کعبه مقصود را در هر سياهى بنگرى
چشم وحدت بين به دست آرى اگر چون آفتاب
در دل هر ذره اى نور الهى بنگرى
عينک از آيينه زانوى خود کن چون حباب
تا در او چون جام جم هر چيز خواهى بنگرى
خويش را روشندل از چشم غلط بين ديده اى
صاف کن آيينه را تا روسياهى بنگرى
قحط معشوق زبان دان بى زبان دارد مرا
دادرس بنما به من تا دادخواهى بنگرى
چشم و گوشى باز کن درياى وحدت را ببين
چند در چشم حباب و گوش ماهى بنگري؟
عقده مشکل شناسد قدر ناخن را که چيست
غنچه شو تا فيض باد صبحگاهى بنگرى
سرمه وارى وام کن از خاک پاى اهل ديد
تا مگر اشياى عالم را کماهى بنگرى
مى توانى يافت رنگ حق و باطل بى حجاب
گر به روى شاهدان وقت گواهى بنگرى
تا ز خاک پاى درويشى توانى سرمه کرد
خاک در چشمت اگر در پادشاهى بنگرى
اين جواب آن غزل صائب که مى گويد ملک
چشم بينش باز کن تا هر چه خواهى بنگرى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید