شماره ٣٠٤: بر سر آب است بنياد جهان زندگى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
بر سر آب است بنياد جهان زندگى
تا بشويى دست زود از خاکدان زندگى
تا نفس را راست مى سازى درين بستانسرا
مى رود بر باد اوراق خزان زندگى
فکر زاد راه بر خاطر گرانى مى کند
مى رود از بس به سرعت کاروان زندگى
نقش بندد تا به دامان قيامت بر زمين
هر که از دوش افکند بار گران زندگى
از خدنگ عمر، خوددارى طمع کردن خطاست
حلقه گردد چون ز پيرى ها کمان زندگى
پرده از روى متاع خويش تا واکرده اى
تخته از تابوت مى گردد دکان زندگى
توتيا سازد به رغبت خاک صحراى عدم
هر که واکرده است چشمى در جهان زندگى
هر که را ديديم دارد شکوه از روز سياه
هست در ظلمت نهان آب روان زندگى
عمر را بسيارى گفتار کوته مى کند
چون سبک مغزان مده از کف عنان زندگى
پايدارى کردن از دندان طمع، پوچ است پوچ
اختر ثابت ندارد آسمان زندگى
نيست صائب از هزاران تن يکى از زندگان
زنده دل بودن اگر باشد نشان زندگى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید