شماره ٣١٧: گر سر دنيا ندارى تاجدار عالمى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
گر سر دنيا ندارى تاجدار عالمى
گر به دل بيرونى از عالم سوار عالمى
از پريشان خاطرى در راه سيل افتاده اى
گر کنى گردآورى خود را حصار عالمى
از سيه کارى نهان از توست اسرار جهان
گر بپردازى به خود آيينه دار عالمى
چون صدف دريوزه گوهر ز نيسان مى کنى
غافلى از خود که بحر بيکنار عالمى
کاروانسالار گردون است روح پاک تو
زين تن حيوان صفت در زير بار عالمى
نغمه شوخى ندارد چون تو قانون فلک
پرده ساز و پرده سوز و پرده دار عالمى
گر توانى بر لب خود مهر خاموشى زدن
بى سخن همچون سليمان مهردار عالمى
پاى در دامن کش، از سنگ ملامت سرمپيچ
شکر اين معنى که نخل ميوه دار عالمى
مى توان بر توسن گردون به همت شد سوار
از چه سرگردان درين مشت غبار عالمي؟
گنج قدسي، در خراب آباد دنيا مانده اى
آب دريايي، ولى در جويبار عالمى
همچو بوى گل که در آغوش گل از گل جداست
هم برون از عالمي، هم در کنار عالمى
فکر بى حاصل ترا مغلوب غم ها کرده است
ورنه از تدبير صائب غمگسار عالمى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید