شماره ٣٥١: اگر چون نرگس ناديده بر کف جام زر دارى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
اگر چون نرگس ناديده بر کف جام زر دارى
همان بر خرده گل از تهى چشمى نظر دارى
ترا چون سبزه زير سنگ دارد کاهلي، ورنه
به آهى مى توانى چرخ را از جاى بردارى
چرا اى موج چون آب گهر يک جا گره گشتي؟
که در هر جنبشى دام تماشاى دگر دارى
توانى دست در آغوش کردن تنگ با دريا
اگر دست از عنان اختيار خويش بردارى
تو کز حيرت چو قمرى حلقه بيرون در گشتى
چه حاصل زين که يار خويش را در زير پر داري؟
ترا چون باده در زندان گل، افسردگى دارد
به جوشى مى توانى زين سر خم خشت بردارى
مشو در هم رخت گر شد کبود از سيلى اخوان
که بى اين نيل از چشم خريداران خطر دارى
چه مى لرزى چو کشتى بر سر يک بادبان دايم؟
چو خود را بشکنى صد شهپر از موج خطر دارى
چه حاصل زين که مى از ساغر خورشيد مى نوشى
همان بر چهره اين داغ کلف را چون قمر دارى
مشو مغرور گفتار شکرريز خود اى طوطى
که اين شيرينى از حسن گلوسوز شکر دارى
ترا با يک نظر چون سير بيند ديده عاشق؟
که در هر پرده اى چون برگ گل روى دگر دارى
ازان بارست بر دل جلوه ات اى سرو بى حاصل
که با چندين گره دست از رعونت بر کمر دارى
تواند قطره اشکى بهم پيچيد دوزخ را
چه مى انديشى از آتش چو با خود چشم تر دارى
ندارد حاصلى جز داغ، گلزار جهان صائب
غنيمت دان اگر چون لاله داغى بر جگر دارى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید