شماره ٣٦٨: چه در طول امل از حرص بى باکانه آويزي؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
چه در طول امل از حرص بى باکانه آويزي؟
به اين زلف پريشان هر نفس چون شانه آويزى
به روى آتشين عشق صلح از لاله رويان کن
به شمعى هر زمان تا چند چون پروانه آويزي؟
گرفتارى غذاى روح باشد مرغ زيرک را
حرامت باد اگر در دام بهر دانه آويزى
ترا هست آشنايى کز جهان بيگانه ات سازد
به هر ناآشنا تا چند اى بيگانه آويزي؟
ز آغوش پدر هم ياد کن اى بى خبر گاهى
چه در دامان مادر اينقدر طفلانه آويزي؟
به قيل و قال نتوان در حريم کعبه محرم شد
همان بهتر که اين ناقوس در بتخانه آويزى
نخواهى شد دگر محتاج دامنگيرى مردم
اگر يک بار در دامان شب مردانه آويزى
به همت گوهر يکدانه چون مردان به دست آور
چو زاهد تا به کى در سبحه صددانه آويزي؟
مبين آيينه را بسيار در خلوت که مى ترسم
که در دامان پاک خويش بى تابانه آويزى
ز مغز سنگ صائب نقش شيرين را برون آرى
به کار عشق اگر چون کوهکن مردانه آويزى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید