شماره ٤٤٥: بهار گشت ز خود عارفانه بيرون آى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
بهار گشت ز خود عارفانه بيرون آى
اگر ز خود نتوانى ز خانه بيرون آى
بود رفيق سبکروح تازيانه شوق
نگشته است صبا تا روانه بيرون آى
اگر به کاهلى طبع برنمى آيى
ز خود به زور شراب شبانه بيرون آى
براق جاذبه نوبهار آماده است
همين تو سعى کن از آستانه بيرون آى
اسير پرده ناموس چند خواهى بود؟
ازين لباس زنان عارفانه بيرون آى
ز سنگ لاله برآمد، ز خاک سبزه دميد
چه مى شود، تو هم از کنج خانه بيرون آى
صفير مرغ سحر تازيانه شوق است
ز بند خويش به اين تازيانه بيرون آى
کنون که کشتى مى راست بادبان از ابر
سبک ز بحر غم بيکرانه بيرون آى
چو صبح، فيض بهار شکوفه يک دو دم است
چه فکر مى کني، از آشيانه بيرون آى
هوا ز ناله مرغان شده است پرده ساز
چه حاجت است به چنگ و چغانه، بيرون آى
در يد غنچه مستور پيرهن تا ناف
تو هم ز خرقه خود صوفيانه بيرون آى
چه همچو صورت ديوار محو خانه شدي؟
قدم به راه نه، از فکر خانه بيرون آى
ازين قلمرو کثرت، که خاک بر سر آن
به ذوق صحبت يار يگانه بيرون آى
ترا ميان طلبى از کنار دارد دور
کنار اگرطلبى از ميانه بيرون آى
حجاب چهره جان است زلف طول امل
ازين قلمرو ظلمت چو شانه بيرون آى
ز خاک يک سر و گردن به ذوق تير قضا
اگر ز اهل دلى چون نشانه بيرون آى
کمند عالم بالاست مصرع صائب
به اين کمند ز قيد زمانه بيرون آى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید