شماره ٤٦١: اگر به جسم درين تيره خاکدان باشى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
اگر به جسم درين تيره خاکدان باشى
تلاش کن که به دل فارغ از جهان باشى
چونى به خوش نفسى وقت خلق را خوش دار
ترا که نيست ميسر شکرستان باشى
ز خنده رويى صبح است تازه رويى مهر
مبر ز پير خرابات تا جوان باشى
ترا که ديده منزل شناس در خواب است
همان به است به دنبال کاروان باشى
اگر تو از دل شبها چو شمع سرمه کنى
هميشه چشم و چراغ روندگان باشى
حجاب دست تهى ساز تازه رويى را
که همچو سرو سرافراز بوستان باشى
رود محيط گرانمايه در رکاب ترا
اگر چو موج سبکروح خوش عنان باشى
اگر چه چون خط پرگار مى روى به کنار
به دل چو نقطه پرگار در ميان باشى
چو ماهيان دهن بى زبان به دست آور
که بى زبان چو شوى بحر را زبان باشى
به شکر اين که زمين گير نيستى چون کوه
چنان مباش که بر خاطرى گران باشى
به مور وقت سخن دست طرح ده صائب
گرت هواست سليمان اين جهان باشى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید