شماره ٤٧٠: گذشت عمر و تو مست شراب گلرنگى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
گذشت عمر و تو مست شراب گلرنگى
دميد صبح و تو چون سبزه در ته سنگى
ديد پرده گوش فلک ز ناله صور
همان تو گوش بر آواز نغمه چنگى
به پرتوى و نسيمى ز هم فرو ريزى
سبک رکاب چو بو، بى ثبات چون رنگى
زمين به خشک پلنگ تو تنگ ميدان است
به ماه در جدل و با ستاره در جنگى
ز ديدن تو خورد بر هم آبگينه و آب
غبار آينه اهل ديد چون زنگى
اگر چه روى زمين نيلى از گرانى توست
چو برگ کاه به ميزان عقل بى سنگى
گواه مردى آزادگان دم و قدم است
درين دو پله تو نامرد گنگى و لنگى
ز داغ لاله زمين دلت سياهترست
به چهره چون ورق لاله گر چه خوش رنگى
ز بار حرص ندارى قرار بر يک جا
گران و پر حرکت همچو آسيا سنگى
به ديده همه عالم چو خار ناسازى
به لقمه همه کس ناگوار چون سنگى
چو دست پيش تو دارد کسى گره گردى
ولى به وقت خراش دل آهنين چنگى
مکن چو اهل کرم دعوى فراخ دلى
که همچو دايره خلق مفلسان تنگى
ز نه سپهر گذشتند گرم رفتاران
تو سست عزم همان در شمار فرسنگى
نواى زاغ درين باغ نيست بى تائثير
تو بى اثر چه نوايي، کدام آهنگي؟
ز ناله تو دل سنگ آب شد صائب
مگر به عارف خاک فرج هم آهنگي؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید