شماره ٤٧٨: به محفلى که رخ از باده لاله زار کنى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
به محفلى که رخ از باده لاله زار کنى
چه خون که در دل بى رحم روزگار کنى
دگر به صيد غزالان نمى کنى رغبت
دل رميده ما را اگر شکار کنى
کجا به فکر من بى شراب مى افتي؟
تو کز مکيدن لب چاره خمار کنى
به لاله زار گر افتد رهت، ز پرکارى
به طوف خاک شهيدان خود شمار کنى
تو کز حيا نکنى شانه زلف را هرگز
چه التفات به دلهاى بى قرار کني؟
ز عطسه خون غزالان به خاک مى ريزد
اگر کمند خود از زلف مشکبار کنى
چه خنده ها که به وضع جهان کنى چون صبح
نفس شمرده زدن را اگر شعار کنى
به فکر دورى بى اختيار اگر باشى
ز هر چه هست جدايى به اختيار کنى
نفس بر آتش سوزنده بال و پر گردد
مباد شکوه ز اوضاع روزگار کنى
چه حاجت است به جام جهان نما صائب
اگر تو آينه سينه بى غبار کنى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید