شماره ٤٨٤: همين نه در نظر اى سيمبر نمى آيى
همين نه در نظر اى سيمبر نمى آيى
ز سرکشى تو به انديشه درنمى آيى
ز چشم شور تو چون ايمنى ز غلطانى
چرا برون ز صدف چون گهر نمى آيي؟
هميشه در نظرى و ز لطافت سرشار
مرا چو نور نظر در نظر نمى آيى
کناره کردن از آغوش نامرادان چيست؟
تو کز کمال لطافت به برنمى آيى
سرى به گوشه دل مى توان نهفته کشيد
مرا به ظاهر اگر در نظر نمى آيى
چو مى کند خبر آمدن مرا بيهوش
چرا به کلبه من بى خبر نمى آيي؟
اشاره کن که دلت را به آه نرم کنم
اگر به سرکشى خويش برنمى آيى
ستم به دست و لب خود بسا که خواهى کرد
نفس گسسته مرا گر به سر نمى آيى
به بوى پيرهنى ياد کن عزيزان را
اگر ز مصر به کنعان دگر نمى آيى
شود نهفته مه از ديده در مهى دو سه روز
تو ماه ماه ز منزل بدر نمى آيى
به وعده اى دگر اميدوار ساز مرا
ز سرکشى به سر وعده گر نمى آيى
مرا بس است پيامى براى جان بخشى
به پرسش من دلخسته گر نمى آيى
قدم ز خانه برون نه به فصل گل صائب
به رنگ غنچه گر از پوست برنمى آيى
|
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل |
نظرات نوشته شده