شماره ٥٠٩: ما را بس است سلسله جنبان اشاره اى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
ما را بس است سلسله جنبان اشاره اى
کافى است بزم سوختگان را شراره اى
تا پاى بر فلک نگذارى ز مهد خاک
مويت اگر چو شير شود شيرخواره اى
همت بلنددار که با همت بلند
هر جا روى به توسن گردون سواره اى
از اهل فکر باش که با دورباش فکر
هم در ميان مردم و هم بر کناره اى
از آفتاب تجربه گرديد سنگ موم
وز خام طينتى تو همان سنگ خاره اى
از هستى دو روزه به تنگند عارفان
تو ساده لوح طالب عمر دوباره اى
يک بار نقش پاى خود اى بى خبر ببين
تا روشنت شود که چه مست گذاره اى
شرط است ريختن عرق سعى موج را
هر چند بحر عشق ندارد کناره اى
مردان عنان به دست توکل نداده اند
تو سست عزم در گرو استخاره اى
از روزگار تيره و بخت سياه روز
ابرو ترش مساز اگر درد خواره اى
نتوان به کنه عشق رسيدن ز فکر پوچ
در بحر آتشين چه کند تخته پاره اي؟
از دست من اگر چه نجسته است هيچ کار
پرکارى تو کرد مرا هيچکاره اى
تا آفتاب عشق تو تيغ از ميان کشيد
هر پاره اى شد از دل من ماهپاره اى
اين آتشى که چهره او برفروخته است
دل را به غير آب شدن نيست چاره اى
صائب ز آفتاب رخ يار شرم کن
از ره مرو به روشنى هر ستاره اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید