شماره ٥٢٧: اى گل ز شوخ چشمى اغيار غافلى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
اى گل ز شوخ چشمى اغيار غافلى
از سادگى ز زخم خس و خار غافلى
اى گل ز دامن تر اغيار غافلى
آيينه اي، ز آفت زنگار غافلى
در خواب ناز نرگس خود را نديده اى
از ترکتاز فتنه بيدار غافلى
آيينه خمار شکن پيش دست توست
از اضطراب تشنه ديدار غافلى
هر موى بر تن تو شود آه حسرتى
آگاه اگر شوى که چه مقدار غافلى
افکنده اى بساط اقامت به زير چرخ
در تنگناى بيضه ز گلزار غافلى
دولت طلب ز سايه بال هما کنى
از خواب امن سايه ديوار غافلى
چون رشته دست پيش گهر مى کنى دراز
از گنج خويش در ته ديوار غافلى
چسبيده اى چو نى به شکرخواب عافيت
از جستجوى دولت بيدار غافلى
زان چون جرس هميشه دلت مى تپد که تو
در کاروان ز قافله سالار غافلى
واقف نه اى ز رفتن عمر سبک عنان
چون کاروان ريگ ز رفتار غافلى
دارى گمان که با تو به دل گشته است راست
صائب ز مکر عالم غدار غافلى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید